رهروانی که وصل اوجویند


معتکف جمله بر در اویند

از وجود جهان خبر شان نیست


جز غم او غم دگر شان نیست

در جهانند و از جهان فارغ


همه با او، زجسم و جان فارع

سرقدم ساخته چو پرگارند


لاجرم صبح و شام در کارند